هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
سپهرسپهر، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

هستی دختر مامان و بابا

مسافرت به ارومیه

سلام . بعد یه مدت طولانی بالاخره تونستم یه سر به وبلاگ دخترم بزنم تا بتونم به روزش کنم .یه مدته سرم حسابی شلوغه و نتونستم برادختر عزیزتر از جانم کاری بکنم.بعد ماه رمضان یه سفر 10روزه بطرف ارومیه داشتیم که تو مسیر  از شهرهای کاشان و سلطانیه زنجان دیدن کردیم .جاتون خالی خیلی خوش گذشت مخصوصا به هستی که خاله هاش و دایی هاش رو دید و حسابی همه رو سرگرم داشت.براتون عکسای تمام زندگیم ( هستی) رو میزارم تا ببینین این عکس مربوط به سلطانیه است . واقعا زیبا و با عظمت بود.هستی خیلی خوشش اومد هستی اینجا با مادر بزرگم عکس گرفته .ببینین چه نازی کرده و این هم یه عکس متفاوت از هستی در حال چادر سرکردن   ...
25 آبان 1392

ایام محرم تسلیت باد

باسلام.امیدوارم که حالتون خوب باشه ماه محرم از دیروز شروع شده و روزا یه حال و هوای دیگه داره.منو بابایی و هستی برا محرم آماده شدیم و دوست داریم عزاداریها رو شرکت کنیم البته هستی وقتی میخاد بیرون بره هیج لباس گرمی نمیپوشه و به هیچ صراطی مستقیم نیست. و کلی منو بابایی باهاش دعوا داریم و موندم تو این روزا باید چیکار کنم؟؟؟؟ و تازه گیر میده که برام عروسکی بخرین (بستی عروسکی)و این مازاد بر ماجرا میشه و حسابی مارو کلافه میکنه .تازه اگه براش نخریم میزنه زیر گریه و حسابی اشک میریزه .برا همین سعی میکنیم باانواع خوردنیهای دیگه مشغولش کنیم تا یاد بستنی نیافته.هستی خوشگلم باندازه تمام دنیا دوست دارم و فقط قلبم براتو و بابایی میزنه ...
18 آبان 1392

دلتنگی

باسلام .چند روزه که هستی من مدام برای مهد کودک رفتن بهانه میگیره.چشماش پر اشک میشه و از من میخاد مهد نبرمش ولی خدا میدونه چاره ای ندارم و نمیدونم با این وضعیت چیکارکنم.صبح ها برا باباش گریه میکنه  و وقتی بابایی یواشکی میره برا مهد گریه میکنه و میگه نمیخام برم.حسابی حالم گرفتست و این قضیه منو ناراحت کرده .دیشب با عمورضا و عمه هستی رفته بودیم پارک ولی هستی تمام بهانه میگرفت .نمیدونم داره دندون در میاره یا مریضه .از خدا میخام پشت و پناهش باشه ...
3 مهر 1392

عید فطر مبارک

ایشالا نماز روزتون قبول حق باشه.از کسایی که برای هستی زحمت کشیدن و پیامک زدن تشکر میکنم .ممنون که ما رو تنها نزاشتین ...
20 مرداد 1392

سفر به سنندج

سلام .از تاریخ 8تیر تا 15 یه سفر رفتیم کردستان البته با خاله ساراو ساحل و عمو مجید.بعد هم رفتیم تهران خونه دایی رضا.اینم عکساش اونجا رفتیم دریاچه زریبار و جاهای دیدنی سنندج .بعد اون هم رفتیم همدان غار علیصدر.جاتون خالی هستی حسابی بهش خوش گذشت و به قول خودش آب بازی کرد ...
24 تير 1392

شب سخت هستی

سلام.هستی جان دیشب شب سختی روداشت.بخاطر اینکه مامانش از شیر گرفته اش.تا صبح بیچاره بچه ناله میکرد و شیر میخواست .ولی چاره ای نیست باید تحمل کنه.آخه وقتی شیر میخوره دیگه از غذا خوردن خبری نیست و این منو خیلی نگران میکنه.فقط از خدا میخوام به هستی من تحمل بده و کمکش کنه .امروز 6/4/92بردمش بهداشت.اونجابهم گفتن که 12کیلوو 600گرمه.400گرم تاوزن نرمال کم داره باید خیلی بهش برسم تاوزنش خوب بشه.دختر گلم ایشالا زودتر بتونی فراموش کنی و حالت بهتر شه ...
6 تير 1392